دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

گفتی من پیش دل های شکسته ای هستم که برایم له له میزنند.گفتی من پاسخ دل های شکسته  وگنه کار را 3بار لبیک میگویم.گفتی از رحمت بی منتهایت ،گفتی از اینکه اگر بندگانم  بدانن من چه قدر مشتاقم برای نزدیک شدنشان به خودم از شوق ج ا ن میدهند

خدایا بنده ی کوچکت نه ،بسیار کوچکت،در حیطه ی زندگی اش گاهی سردرگم میشود ،گاهی بنده ی کوچکت ناشکیبا میشود وصبرش تمام میشود ،گاهی نمیداند برای رسیدن به خودت باید از کدام شاه راه وارد شود وحرکت کند،گاهی بنده ات دلش میگیرید از این همه غفلت خودش ،گاهی دلش میخواهد  در اغوشش بگیری وارامش کنی،گاهی حتی ..

خدایا دست بندگانت را بگیر،رهایشان مکن حتی اگر تو را رها کنند اخر ان ها نمیدانند که را دارند تو را نشناخته اند،

خدایا به ما لذت داشتن خودت را بچشان

  • ۹۴/۰۷/۰۱
  • یک دختر شیعه