دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

ایران قشنگ من چه بر سر مردمانت دارد می اید...ایران عزیزم تو را تا به کی تحریم میکنند...ایران...سرزمین امید وارزوی من...طاقت ندارم...طاقت ندارم در خاکت ...فقرا وضعیفان را ببینم...ایران عزیزم...کاش که در روی خاکت هیچ وقت صحنه های غمناک را نمیدیدم...ایران عزیز رویم نمیشود ...توی آتوبوس ..موبایلم را در بیاورم که به ماه مان زنگ بزنم...رویم نمیشود چشمهای دخترک فقیر را ببینم...که خدایی نکرده در دلش حسرت موبایل من را داشته باشد...ایران عزیزم...دلم دل گیر است...همه مینالند از اوضاعشان...من دلم به حال قشر ضعیفت میسوزد که این وسط ...این وسط چه برسرشان می اید...ایران عزیزم تاریخ چه بر سرت اورده که هر موقع تاریخت را میخوانم دلم میخواهد..اشک بریزم...ایران عزیز من...سرزمین پهلوانان بزرگ وجوانمردان تاریخ...قشنگ ترین مکان دنیای من...دعا کن...دعا برای ...امدن یک نفر...یک نفری که ...خاکت را که تبدیل به رنگ خاکستری شده...تبدیل به رنگ خدا بکند...ایران...عزیز من...به راستی که تو بهترین هستی ...بهترین...

  • ۹۴/۱۰/۲۴
  • یک دختر شیعه