دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

یادمان نرود که وقت هایی که به دیدار خدای جانمان میرویم...ونماز میخوانیم...به بهترین شکل ممکن برویم ...نه به بدترین شکل ...

یادمان نرود وقتی نماز میخوانیم گران ترین عطر مان وخوشبوترینش را به خودمان بزنیم...موهایمان را شانه کنیم...باقشنگ ترین گیره یمان ببندیمش....یادمان نرود که...سجاده پهن کنیم...نه یک مهر خشک وخالی برداریم...یادمان نرود که...نماز مان را با ارامش بخوانیم...نه هول هولکی...یادمان نرود که...یک چادر سفید گل دار را برای سجاده یمان کنار بگذاریم...یادمان نرود که بعد نماز ...بدو بدو نکنیم...هیچ ذکری با خدای جانمان نگوییم...یادمان نرود...تمیز باشیم...ارامش داشته باشیم...یادمان نرود میقات با او از ملاقات با هر ادم دیگری مهم تر است...

یادما نرود به بهترین شکل اگر برویم به درگاهش ؛به بهترین شکل ممکن نگاهمان میکند وکارهایمان را درست میکند...


  • ۹۴/۱۱/۱۶
  • یک دختر شیعه