دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

بابا مهدی...

چه قدر خوب است که شما هستین...

بابا مهدی...چه قدر خوب است که میتوانیم برایتان نامه بنویسیم...بابا مهدی چه قدر خوب است جسم شما روی این کره ی خاکی وجود دارد...بابا مهدی...چه قدر خوب است که اوج دل شکستیگی هایمان را میتوانیم برایت بنویسیم...میدانیی بابا مهدی جان ...خیلی حس قشنگی است وقتی داریم آل یاسین فرهمند را گوش میدهیم ومیخوانیم تو صدای مارا میشنوی وجواب سلاممان را میدهی..

بابا مهدی ...دوره ی اخر الزمان است...زندگی سخت شده است...فتنه ها روز به روز بیشتر میشود..بابامهدی میخواهند شمارا در ذهن های ما از بین ببرند وبه ما بگویند تو نمی ایی....بابا مهدی داریم با تمام  وجود حس میکنیم حدیث جدتان را که نگه داشتن دین در دوره ی آخر الزمان مثل نگه داشتن لکه ی آتش در دست است...

بابا مهدی ما جوان ها گناه داریم...گناه داریم...ما جوان های آخرالزمان گناه داریم که امام زمان مان باید پشت پرده های غیبت باشد..بابا مهدی شما نمیخواهید بیایید...به خاطر ما ها که نه ..ولی اقا یکی یکی جوان ها دارند میمیرند یا شهید میشوند یا تصادف میکنند ولی از روی ماه شما محروم مانده اند...شما را ندیده اند...بابا مهدی نکند ما هم بمیریم و شما را نبینیم...بابا مهدی ...گل نرگس ما....نگذارید ارزویمان را به گور ببریم ...آن قدر خوب نیستیم که روز ظهورتان جزو ان دسته از خوبان باشیم که دوباره زنوه شویم...میدانی بابا مهدی گاهی دلمان برایت اندازه ی تمام گل نرگس های دنیا تنگ میشود یا شاید هم بیشتر....میدانی بابا مهدی مسخره امان میکنند ...میگویند پس کوش بابا مهدیتان...

بابا مهدی....بیا...

السلام علیک فی اناءلیلک واطراف نهارک

السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه 

  • ۹۴/۱۲/۱۲
  • یک دختر شیعه