دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

دلم به ادازه ی تمام سن 19 سالگی خدای جانم را می خواهد...به اتدازه ی تمام ثانیه ثانیه های زندگیم...تمام تیک تیک ساعت ها...

دلم به اندازه ی تمام خنده های از ته دل  کودکان خنده ی خدای جانم را می خواهد...

به انداز ه ی تمام وقت های بیهوده ام وقت پر کردن با خدای جانم را می خواهد...

خدای  جان من گاهی با افسوس نگاهم می کند که چرا بعضی وقت ها یت را دادی بدون یاد من و نگاه من می گذرانی...

خدای جانم در ته قلبم به من می گوید هیچ چیز تو را به ارامش نمی رساند ...جز با من بودن و سیر کردن...

خدای جان من حال این روز های من را می فهمد ...

خدای جان من ... می داند که ...می داند که اصل خستگی من به خاطر دوری از خودش است...

می داند که دل من ذره ای طاقت دوری اش را ندارد...

الحمد الله رب العالمین...

  • ۹۵/۰۱/۰۶
  • یک دختر شیعه

نظرات (۴)

  • امین جوانشیر
  • .....
    ....
    ...
    ..
    .
    -------------------------------
    (گاهی اوقات سکوت خودش پر از حرفه ..)
    پاسخ:
    ...
    دقیقا
    : )
  • ســـــــــــــر باز
  • زندگی تان پر از خدای جان تان
    پاسخ:
    ممنونم
     همچنین شما
    : )
    گاهی ادم فک میکنه خدا دوره خیلی دور
    دستتو بزار رو قلبت
    بزار دختر
    تاپ تاپ قلبت صدای خداست....چقد نزدیکه:)
    پس اروم باش چون نزدیکه:)
    پاسخ:
    :(
    دلم براش خییلی تنگ شده نبات خییلی
  • راه امـــیـــن
  • خیلی خوب بودشایسته قدردانی  می باشد
    پاسخ:
    خیلی ممنونم
    : )

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">