دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

دلم تنگ شده بود برای این فضای این چنینی...

من عاشق این فضاهستم این بعد از ظهر دل انگیز فروردینی که کتاب درسی ام جلویم باز است...به جای اینکه روی میز تحریرم درس بخوانم رفته ام توی پذیرایی و روی مبل لم داده ام و درس جامعه شناسی را میخوانم ....پنجره ی پذیرایی باز است...و من عاشق نفس کشیدن در عطر بهاری ام....

و آهنگ الهه ی  ناز...این اهنگ را امروز پیدا کرده ام بعد از مدت ها به لطف پاییز جان ...

و چه قدر دل تنگ بازی های بچه ها بودم ...صدای خنده ی از ته دلشان و امروز...این عصر بهاری بچه های آپارتمان همسایه فکر می کنم مهمان هایشان باشند کوچه را گذاشته اند رو سرشان...

دلم برای کوچه باغ تنگ شده است...برای عطر شکوفه های بهار نارنج...برای عطر گل های یاس..

برای ....آرامش کوچه باغ ها ... برای...



  • ۹۵/۰۱/۱۷
  • یک دختر شیعه