دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

خدای جانم...سخت است ...تو را داشتن و ازتو دور بودن...سخت است که بدانم هستی ولی حضورت را حس نکنم ....خدای جانم...دخترک بدی شده ام ...هرکه را که می بینم زیارت اربابم حسین دعوت شده بغض  گلویم را می گیرد و ...خدای جانم تصور نکنی حسودام....نه...فقط غبطه می خورم...
دلم برای حرم اربابم ح س ی ن(علیه السلام)پر میزند...بی بهانه هوایش را می کند....می شود بشود شب جمعه ای حرمش باشم....

  • ۹۵/۰۱/۲۸
  • یک دختر شیعه