دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

بسم الله الرحمن الرحیم...

یا صاحب صبر....

نمی دانم چرا جگرم می خواهد کنده بشود

نمی دانم چرا دلم دارد آتش می گیرد...

آخ حسین...

آه حسین ...

هر چه میرود جلو انگار مصیبت عظمی تر میشود... 

شب علی اکبر آتش گرفتم...جگرم کباب شد...چون علی اکبر ته ته مما تحبون امام حسین بود ...

علی اکبر...

آخ علی اکبر...

وای خدا گریه های حسین خواهر زادمو می شنوم یاد علی اصغر میفتم دلم می خواهد جان را بدهم ...

امشب...عب اس عب اس ...

عباس...

آخ خدا نمی شد که هیچ وقت فردا نشود...نمی شد که اصلا عاشورایی نبود و همه ی روزها به تاسوعا ختم می شد و تمام...

خدای جان برا امام حسین دلمان را آتش بزن...

بی قرارمان کن...

همه اش را که نباید یک تنه صاحب زمان به دوش بکشد....

یا صاحب صبر قلب اقایم را ارام کن....

برچسب:امیری حسین و نعم الامیر

  • ۹۵/۰۷/۲۰
  • یک دختر شیعه

امیری حسین و نعم الامیر