دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

کاش یک تکه سنگ بودم .. یک تکه چوب ، مشتی خاک ،کاش یک سپور بودم ، 

یک نانوا ، یک خیاط ، دستفروش ، دوره گرد ، پزشک ، وزیر ، یک واکسی کنارِ خیابان

کاش کسی بودم که تو را نمی شناخت ، کاش دلم از سنگ بود ..

کاش اصلا دل نداشتم ، کاش اصلا نبودم ، کاش نبودی ..

کاش می شد همه چیز را با تخته پاک کن پاک کرد .. آخ  ! 

کاش یکی از آجرهای خانه ات بودم یا یک مشت خاک باغچه ات ..

کاش دستگیره اتاقت بودم تا روزی هزار بار مرا لمس کنی

کاش چادرت بودم ، نه .. کاش دستهایت بودم

کاش چشمهایت بودم ، کاش دلت بودم

نه .. کاش ریه هایت بودم تا نفس هایت را در من فرو ببری و از من بیرون بیاوری

کاش من تو بودم .. کاش تومن بودی ..

کاش ما یکی بودیم .. یک نفر دوتایی ...

...

...

روی ماه خداوند را ببوس


برچسب:عاشقانه های یک دختر شیعه


  • ۹۵/۰۹/۱۵
  • یک دختر شیعه

عاشقانه های یک دختر شیعه