دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

گاهی وقت ها دلت عجیب می گیرد...از دوری های ممتد آقای غریبت...که الان باید می بود و نیست...

که باید این جمعه حضور می داشت و ندارد...

گاهی وقت ها دل تنگی های نبودنش به سرت می زند...کلافه ات می کند...

خسته ات می کند...

که یک جمعه ی دیگر گذشت و نیامد ...

الی متی أحار فیک یا مولای...

مولا جان تا کی باید برای نبودن هایت اشک بریزیم و در پیش گاه خدا با ضجه ظهور تو را از خدا طلب کنیم؟...مولا جان نبودن هایت درد دارد...

مولا جان...

این نبودن هایت خیابان ها و زمین را دل گیر کرده است...

این نبودن هایت چشم هایمان را خون کرده است...

بغض گلویمان دارد خفه مان می کند...

مولا جان...بیا و به این غربت خاتمه بده...

خسته ایم اقا جان... از نبودن هایتان...

گل نرگس کجای این زمین خاکی هستی؟...

برچسپ:عاشقانه های انتظار

  • ۹۵/۱۰/۱۰
  • یک دختر شیعه

عاشقانه های انتظار