دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

می دانی رفیقِ جان درد از کجا شروع شد؟...

از همان جایی که خیلی تومن  برای هر چه بخواهیم می دهیم ، بعدش که می خواهیم 4 تا کتاب بخریم، دلمان نمی آید و احساس می کنیم پولمان را حروم کرده ایم...

از همان جایی که هزار تا مزون و مغازه و ...آدرسش را داریم و دم به دقیقه وقتمان را پایش صرف می کنیم... ولی دریغ از نیم ساعت مطالعه در روز، شاید هم در هفته...

از همان جایی که  یک سیب گاز زده  پشت موبایل و تبلت و ...شد نشان شخصیت ...

از همان جایی که کسر شئنمان شد برویم پایین شهر و  مثل خودشان لباس بپوشیم و ببینیم بچه های پایین شهر چه شکلین...

از همان جایی که راحت تند و تند و می رویم فلان رستوران و کافی شاپ و ....غافل از این که چند نفر زیر همین آسمان لعنتی شهر برای یک تکه نان خودشان را دارند به آب  و آتیش می زنند...

از همان جایی که محبت کردن یادمان رفت...همان جایی که گذشت کردن را حذف کردیم...

همان جایی که لبخند زدن را فراموش کردیم...

از همان جایی که 50،60،70...تومن برای یک روسری می دهیم بعد زورمان می آید 5 تومن کمک کنیم، اگر هم بدهیم جوری با غرور می دهیم انگار دنیا را داده ایم...

بعدش مثلا توی کتاب خصائص الحسینی می خواندم ارباب وقتی به یک فقیر کمک می کردند شرم و خجالت سراسر وجودش را می گرفته ...که نکند آن فقیر خجالت کشیده باشد...

بعضی چیز ها درد دارد رفیق...درد دارد که بلد نیستیم جه طوری بندگی کنیم...درد دارد که بلد نیستیم ...درد دارد که نمی توانیم مایه ی دل گرمی غریب  پشت پرده ها بشویم...

درد دارد که بعضی چیز ها برایمان طبیعی شد...درد دارد که بی حیایی دارد دود می شود...تن فروشی زیاد می شود...

درد دارد که از دین فقط ظاهرش مانده است...که دارد حرمت چادر مادر از بین می رود...

درد دارد...درد دارد که ایستگاه به ایستگاه مترو و اتوبوس یک بساطی بیاید و التماس کند که فقط بخر ...که من گدا نیستم تو رو خدا ازم بخر 

...

درد دارد...این که ببینی راحت سر مامانش داد زد...انگار او مامانش است... و او بچه اش مثلا...و هیچ چیز نتوانی بگویی که مامانته ها...

که مثلا توی راه با دوستت حرف بزنی بعد بگوید مریم جان من این کار رو فقط می خوام بکنم که دهن شوهرمو ببندم...

و سکوت کنی...دهنش را ببندد...دهنش را ببندد...درد دارد که بهش نتوانی بگویی تصدقت گردم احترام مرد باید حفظ شود...مرد غرور دارد ...نتوانی بگویی تصور کن که شوهرت مثلا این حرف را به یکی از دوستانش می زد که مثلا دهن زنم بسته شه...چه حسی داشتی...

...

درد دارد رفیق که بیش از حد در دنیای دخترانه غرق شدن ...تعادل بلد نبودن...که مثلا بخواهی روی فلانی را کم کنی با دوربین عکاسی  4میلیونی ات...که آره ما خیلی آدمای مهمی هستیم چون پولدار هستیم...

انگشتر تمام نگین برلیان دستت کنی که روی خواهر شوهره کم شود...

درد دارد در دنیای خاله زنکی غرق شدن...

درد دارد رفیق یک درد بزرگ...

درد دارد نگاه نژاد پرستانه...که ما از افغانیا خیلی بهتریم...

درد دارد رفیق درد دارد، این دنیا درد دارد...درد های این دنیا از زمان علی(ع) شروع شد... مادر...در ...در...و تا امروز که مولا جانمان نبودن هایش دارد خفه ی مان می کند...که وقت و بی وقت دل تنگی هایش دیوانه ات می کند ...و کوفه همان تهران است....خبر نداریم کوفی شدیم برای آقای غریبمان...ترجیحش می دهیم به تمام چیزهایمان...خبر نداریم راحت می فروشمیش به غیبت، غرور، سوءظن، بد اخلاقی...

خبر نداریم...

درد دارد رفیق...

درد دارد...

درد دارد که باید سکوت کنی، که باید جواب بدی را هم با خوبی بدهی...که مراقب باشی دل نشکونی...

درد دارد که تا این موقع شب خواب به چشمانت نیامده باشد.. 

درد ها تمامی ندارد... 

چرا انقدر 20 سالگی درد دارد؟...

...

دیشب ماه مان مضطرب اومد گفت : مریم جان ، شما می دونستی می خوان سامرا هم ببرنتون؟

نمی دانستم..._نه مامان جان...واقعا؟

_آره

 ...چشم های ماه مان پر از نگرانی بود...به رویم نمیاورد ولی ته دلش می فهمیدم...بعد 20 سال می فهمیدم...

بعدش این که سرداب...وای سرداب...چه قدر آرزو و خواب برایش داشتم...جامعه ی کبیره ی  امام هادی در حرم خودشان...

دلم فقط می خواهد برود...

هرچه زودتر برسد بروم برای یک هفته از این دنیا خلاص شوم...بروم زیر ایوان علی (ع)علی مظلوم...علی جان...

بروم زیر قبة الحسین....بعد از این همه خون به جگر شدن برای دیدنش...

فقط بروم و برای یک هفته از این درد های لعنتی دنیا دور شوم...

...

بروم ...فقط بروم..

چه قدر نوشتن این پست درد داشت....

مریم قبیله دل به تو دخیل یا حضرت عقیله، یا زینب...


  • ۹۵/۱۰/۲۳
  • یک دختر شیعه