دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

می دانی تا قبل از این که بروم کربلا ، دعا دعا می کردم، که ارباب برای یک بار هم شده  کنیزت را بخر، ارباب نگذار آرزو به دل بمانم، ارباب نگذار ناکام بمانم و بمیرم و حرمت را نبینم...

اشتباه کردم .... اشتباه کردم... 

به مائده قبل تر ها می گفتم این شعره که میگه بیچاره اون که حرم رو ندیده بیچاره تر اون که دید کربلا تو اشتباه میگه می دونی چرا چون اونی که رفته بالاخره ی بار کربلا رو دیده ولی اونی که کلا ندیده بیچاره تره...

می گفت فکر می کنی ... ولی من باور نمی کردم...

ولی الان می گویم بیچاره اون که حرم رو ندیده...بیچاره تر اون که دید کربلاتو...

کربلا دیدن آدم را بیچاره می کند...

هر شب جمعه ساعت به وقت دل تنگی ، دلت هوای حرم ارباب ت حسین را می کند...

هر شب جمعه دلت برای قبة الحسین پر می کشد.....

کربلا دیدن ادم را بیچاره  بیچاره ی بیچاره می کند ...

دیگر نمی گویی فقط یک بار بطلبم ارباب، می گویی ارباب هر سال بطلب.. 


...

یعنی می شود هر سال...یا دوباره ...





۰۰:۰۰

  • ۹۵/۱۲/۰۵
  • یک دختر شیعه