دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

گاهی وقت ها این طوری است که هی  می نویسی هی پاک می کنی...

یا یک متن طولانی می نویسی و می خواهی دکمه ی ذخیره و انتشار را بزنی ولی پشیمان می شوی وگزینه ی پیش نویس را می زنی...

حالا دیگر پیش نویس هایم شده اند پنج و دو تا، که پشیمان شده ام از گفتتش...

چرا گاهی وقت هاگفتن بعضی حرف ها ان قدر سخت می شود...؟..

  • ۹۶/۰۱/۰۷
  • یک دختر شیعه