دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

سردار عزیزم، هرکسی که نداند ما که بهتر از همه می دانیم، که این روز ها چه تهمت های ناروایی پشت سرت زده شد...چه تهمت هایی که حکایت از سرقت کردنت بود... هرکس که نداند ما که بهتر می دانیم... الم یعلم بان الله یری...

سردار عزیزم... هرکس که نداند ما که بهتر می دانیم... شما هم مثل ما چه انزجاری نسبت به بنفش ها دارید... از حرف هایتان می شد فهمید... 

از کارهای نکرده اش...از وعده های عمل نکرده اش...از  دروغ هایش...

سردار عزیزم...دم شما گرم... حال ما را آن روز با نشان دادن وعده ی صد روزه ای که عمل نشد خوب کردید...که چطوری  رسوایش کردید ... 

سردار عزیزم... از همان اولش هم شما برای  کسب قدرت نیامده بودید برای اثبات حق آمده بودید...برای دفاع از رهبری..دفاع از حضرت آقا...برای اثبات جمهوری اسلامی...نه جمهوری آزادی...

سردار عزیزم ..با این که می خواستیم به آقای رئیسی رای بدهیم ولی دلیل بر این نبود که شما را دوست نداشتیم ... بلکه آرزوی ما بر ریاست جمهوری نشتن یکی از شما دو نفر بود و شاید یک مقداری بیشتر آقای رئیسی...


سردار عزیزم... دیروز مردانگی را از شما یاد گرفتیم... دم شما گرم...


  • ۹۶/۰۲/۲۶
  • یک دختر شیعه