دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

مثلا، ها ، مثلا اصلا اصلا نمی شود پیرامون مولا علی(ع) هیچ چیز هیچ چیز نوشت...

داشتم با خودم تفکر می‌کردم چه بنویسم از کسی که حتی نفس کشیدنم را هم به عشق‌شان می‌کشم، که حق‌ش ادا شود...

بعد دیدم به قول شاعر 

عجز الواصفون عن صفتک

 ما عرفناک حق معرفتک

اصلا عاجز می شود سخن وقتی پای مولای علی(ع) در میان باشد...

خیلی خوب یادم‌است...وقتی نجف اشرف مشرف شده بودم...به قدری عظمت و هیبت مولا علی(ع) زیاد بود...که حتی خجالت می‌کشیدم با آقا حرف بزنم... مثلا حرم مطهر امام رضا جانم که ادم می‌رود، به قول معروف هرچه می خواهد دل تنگ‌ش می‌گوید...ولی حرم مولا علی(ع)... هم‌ش نگرانی با کوچک ترین حرکت،‌ ادب را رعایت نکرده باشی...چه برسد حاجت بخواهی...

از وقتی حرم مبارک‌شان مشرف شدم، بعد از این که با تمام وجود بزرگی مولا علی(ع) را حس کردم، فهمیدم اصلا نمی شود مولا علی(ع) را شناخت...

فهمیدم علامه امینی ها حق داشته اند تمام زندگی‌شان را برای مولا علی(ع) بگذارند...

الهم الرزقنا رویت جمال علی بن ابیطالب(علیه السلام)...

  • ۹۶/۰۶/۱۹
  • یک دختر شیعه