دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

فرموده... لا یکلف الله نفسا الا وسعها...یعنی تا جایی که توان در بدن‌ت داری...باید خودت را برای حسین علیه السلام وقف کنی...یعنی تا آخرین نفس‌ت باید بگویی حسین...

یعنی اگر می توانی خانه ات را وقف هیئت کنی... چرا که محفلی که ذکر حسین در آن آورده شود..می‌شود قبه الحسین... می‌شود نور...اهل خانه نور می‌شوند...اگر نمی توانی،سر در خانه ات یک پرچم مشکی بزن ....نمی توانی نذری برایش پخش کن...اگر نه، هزینه‌ات را وقف حسین(ع) کن...اگر وسعت نمی‌رسد برو هیئت، چایی عزادار های‌ش را بریز...نمی توانی پخش‌ش کن... نمی توانی، دم در بایست کفش های عزدار های‌ش را جفت کن... نمی‌توانی، بعد مجلس جارو را بردار و شروع کن به تمیز کردن قبه...

نمی‌توانی...مشکی های‌ت را بپوش و برو وسط مجلس عزادار ها، داغ دل‌ت را آرام کن..اشک نداری...ادای گریه کن ها را در بیار...نمی‌توانی، فقط بنشین و گوش کن... نمی‌توانی تا توان در بدن داری برای‌ش خوب سینه بزن...حال هیئت رفتن نداری،بنشین یک گوشه، رو به قبله عاشورا بخوان... عاشورا طولانی‌ست، دست بگذار روی قلبت و سه مرتبه بگو ((صلی الله علیک یا ابا عبدالله))... 

نمی‌توانی شب قبل از خواب بگو یاحسین و بعد بخواب...هر طوری شده‌است خودت را وصل کن این ماه به باب الحسین، به سفینه الحسین...اگر وصل نکنی شک نکن، جا می‌مانی...

خودش گفته...السابقون السابقون... یعنی برای نوکری حسین(ع) باید از همه سبقت گرفت...

یعنی باید خیلی در بند فلانی که گفت و چه گفت و چه کرد نباشی...باید تمام توجه‌ت معطوف حسین(علیه السلام)باشد...

باید مثل عباس(علیله السلام) انقدر با ادب بشوی که ضربان قلب‌ت هم بگوید حسین، حسین، حسین...


برچسب: امیری حسین و نعم الامیر...

  • ۹۶/۰۶/۳۰
  • یک دختر شیعه

امیری حسین و نعم الامیر