دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

این روز ها همه‌جیز، همه‌جا، همه‌کس شده اند روضه ی مجسم...از ...

حتی همین دخترکانی که  دامن های چین دار مشکی پوشیده‌اند و زیرش جوراب شلوار مشکی پوشیده‌اند...و دور هم نشسته اند  و عروسک بازی می‌کنند یا هم توی‌محوطه دنبال هم میدوند...

این روز ها دلت می خوا‌هد... هیچ چیزی‌نبینی...آب نبینی...شش ماهه نبینی...دست نبینی...سه ساله نبینی...سه ساله نیبنی...

این روز ها هی هرچه می‌رود جلوتر، تحمل‌ش هم سخت تر می‌شود...اصلا کاش جلو تر نمی‌رفت...کاش وسط نوحه های ذاکرین‌ می‌شد جان داد و تمام شد...کاش وسط روضه ی رقیه(س)...

برچسب: امیری حسین و نعم الامیر

  • ۹۶/۰۷/۰۲
  • یک دختر شیعه

امیری حسین و نعم الامیر