دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

از دانشگاه می‌آیم...می‌بینم..مامان رو در خونه پرچم زده است...

مثلا این مامان ها، این مامان هایی که محبت ارباب را با شیره ی وجودیشان به ما انتقال کردند...این مامان هایی که محبت ارباب را در  دل هایمان شعله ور کردند...

این مامان هایی که بچگی هایمان چادرشان را می‌گرفتیم و باهاشون می‌رفتیم روضه ی ارباب...تا با عبدالله ،این کودک هشت،نه ساله ابراز همدردی کنیم...

با رقیه(س)...

این مامان ها را چه طوری می‌شود...حق‌شان را به‌جا آورد......

برجسب: امیری حسین و نعم الامیر

  • ۹۶/۰۷/۰۴
  • یک دختر شیعه

امیری حسین و نعم الامیر