دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

می‌دونی چیه من عاشق ماه مبارک‌م...برای این که سال جدیدمان اصل اصل‌ش  در ماه مبارک رقم می‌خورد... برای این که سال جدید در شب های قدرش نوشته می‌شود...

برای این که یک  شب با مامان می‌نشینم از چند روز قبل‌ش برنامه میریزم سفره  ی افطار آقا را پهن کنیم...برای این که  مامان می‌گن ....سفره ای که برای آقا پهن می‌شود...باید همه چیز تمام باشد...

برای این که خودمان را بند هزار تا دسر  و مخلفات می‌کنیم... و هی جوش این را می‌زنیم که غذای اصلی رسید یا نرسید...و هی جوش این را می‌زنیم که نکند سفره ی شما کم و کاست داشته باشد...

برای این که با بچه های دانشگاه هر روز می‌نشینیم جزء مخصوص همان روز را می‌خوانیم...

برای این که این قرآن ها همه ‌اش تقدیم بهترین‌ اقا باید بشود...


برای این‌که ... سفره های افطار همه یکدل دعای فرج می‌خوانیم...با دهن روزه...برای این که برای آقا قدم برداشته می‌شود..

برای این ‌که ...

این ماه ماه پاکی است...بهتر می‌شود...برای فرج دعا کرد...

اصلا مگر نه این‌که تمام آروز هامان ختم می‌شود به فرج آقا...

به قول اون شعر قشنگ افغانی محمد اصفهانی...

علی شیر خدا یا شاه مردان...دل ناشاد ما را شاد گردان...

دل ناشاد ما را شاد گردان...

  • ۹۷/۰۲/۳۱
  • یک دختر شیعه