دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

آقای کریمِ بخشنده یِ مهربان...کاش حداقل بلد بودم ... حداقل بلد بودم...که محبت‌م را نسب به وجود مبارک‌تان را در این نوشته ها جاری کنم...

چه حیف‌...حیف که نه انقدر معرفت‌م نسبت به شما بالاست...و نه انقدر با ادب‌م ... و نه انقدر کریم که کریمانه رفتار کنم..و نه اتقدر سائل خوب، که امشب از شما، تذکره ی مدینه را بگیرم...

چه حیف...

*...عیدتون مبارک...*

  • ۹۷/۰۳/۱۰
  • یک دختر شیعه