دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

یا حضرت صاحب الزمان...

ما خودمونو باور نداریم....

یا حضرت صاحب الزمان...

ما باور نداریم با دعاهامون می‌تونیم شما رو بیاریم...

یا حضرت صاحب الزمان....

ما یک دل نشدیم...

یا حضرت صاحب الزمان...

ما هنوز نفهمیدیم توی چه دورانی داریم زندگی می‌کنیم...

یا حضرت صاحب الزمان...

جرا انقدر ماه رمضون دل بیشتر هواتونو می‌کنه...

یا حضرت صاحب الزمان...

کاش به اندازه ی حوائج دنیاییمون می‌خواستیمت حداقل..

یا حضرت صاحب الزمان...

کاش الان جمکران بودم...

یا حضرت صاحب الزمان...

دیگه خیلی سخت داره می‌گذره روزای بدون شما...

یا حضرت صاحب الزمان...

کشتیمت بابا...

یا حضرت صاحب الزمان...

خسته ایم...آقا...خسته...

یا حضرت صاحب الزمان...

خسته از دوریِ‌ شما...

یا حضرت صاحب الزمان...

دیگه نفس‌ هامون بالا نمیاد...

یا حضرت صاحب الزمان...

یا حضرت صاحب الزمان...


هَلْ مِنْ مُعِينٍ فَأُطِيلَ مَعَهُ الْعَوِيلَ وَ الْبُكَاءَ...

هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَأُسَاعِدَ جَزَعَهُ إِذَا خَلا...

هَلْ قَذِيَتْ عَيْنٌ فَسَاعَدَتْهَا عَيْنِي عَلَى الْقَذَى...


  • ۹۷/۰۳/۱۱
  • یک دختر شیعه