دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

می‌دانی من برایم نوشتن از مولا علی (علیه السلام)...گفتن از مولا علی(علیه السلام)...شنیدن از مولا علی(علیه السلام)...در حالت عادی سخت است...که مثلا از غربت‌ش بنویسم...از... از...خیلی سخت است...خیلی...اما روز و شب شهادت‌ش دیگر به ازای هر یک کلمه ای می‌نویسم انگاری جگرم می خواهد از جا کنده شود...و...دلم ‌می‌خواهد...انقدر گریه کنم... که خالی شوم... ولی هرچه گریه می‌کنم بدتر می‌شود...بعد احساس می‌کنم از یک جایی به بعد حتی نفس هم نمی‌توانم بکشم.....گریه هم نکنم‌ غمباد می‌گیرم...

علی...علی...علی...عشق من...مصلحت این است که تقدیر ما با نفس های شما نوشته شود...علی ...

کاش آقا بیاد...

کاش اقا بیاید...کاش...همه یمان در تقدیر هایمان از خدا می‌خواستیم...سال ظهور آقا...سال تمام شدن غم ها...باشد..

کاش اقا بیاید...کاش بیاید روزی که آقا تنهایی برای جدش عزاداری نکند...

داده پیغام به عشاق که فرج نزدیک است...






  • ۹۷/۰۳/۱۵
  • یک دختر شیعه