دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

اره ما یک زمانی براتون می خوندیم...بچه هامون جوون شدن..جوونامون پیر شدن..پیرامون مردن...ولی شما نیومدین که نیومدین...

کاش الان‌م مثل اون زمانا بود...

الان براتون باید بخونیم...

بچه هامون مردن...جوونامون مردن..پیرامون مردن ولی شکل ماه شما رو ندیدن...

ولی با یک دلِ تنگ مردن...اره هی هممون می‌میریم.. و هی شما نمیاین...و هی این انتظار ادامه داره که ادامه داره که ادامه داره...

آخ اقا...

#این_دلیلنا

  • ۹۷/۰۴/۱۴
  • یک دختر شیعه