دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

اون آقاهه بود لبنانی اسم‌ش تیما بود هر شب رفیق‌ش صوت های ذاکری‌شو میزاشت که برای اهل بیت و حزب الله می‌خوند،  شب ولادت حضرت زینب(س)رفته  سوریه  بعدش ی درگیری میشه تو سوریه و بعد..شهید شده بود...

اینو دوست‌ش استوری گذاشته بود... همین دیشب از تششیع جنازش‌‌...

رفیق‌ش نوشته بود تو استوری‌ش تازه دو ماه از عروسی‌ش گذشته بود...

فکر کنم کمتر کسیه که ندونه من عاشق لهجه ی عربی و آهنگ های عربیم...

ی جورایی دل‌م گرفت، دل‌م گرفت از این که قرار تهِ تهِ ته این دنیا چی بشه؟...

که اون عروس با هزار امید وآرزو الان تو د‌لش چه اتفاقی داره می‌فته؟...

که چه قدر سخت شده تحمل کردن این دنیا...

که ی چیزی داره خف‌م میکنه...

که دلم ی جوریه ...ولی پر از صبوریه...

#أین_صاحبنا


  • ۹۷/۱۰/۲۴
  • یک دختر شیعه