دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

آره من مطمئن‌م مطعنم شب جمعه ای که مصادف شود با شهادت عمه جان زینب با همه ی شب های جمعه  ی دیگر فرق دارد...

من مطمئن‌م نگاه آقای شب های جمعه ای که نام عمه‌یشان زینب برده شود با همه نگاه های شب های جمعه ی دیگرشان  فرق دارد...

من مطعنم سال ۹۸ سال خوبی نخواهد بود، سال سختی خواهد بود، سال غربال گری خواهد بود...مطمئنم خیلی هایمان در این غربال گری دانه ریز می‌شویم و غل می  خوریم میفتیم پایین از نگاه آقا...

آن‌قدر مطئنم که سر سجاده‌ام نزدیک سال تحویل به ازای هر ۳۶۵ یا مقلب القلوب..که گفتم ..می‌لزیدم که نکند روز مثلا ۲۸۸ام یا ۳۰۰ یا...بالاخره یک جای کار کم بیاورم بعدش قل بخورم و دیگر نشوم آن که تو می‌خواهی...

آن‌قدر که من از این سال تحویل های تکراری ...از این تبریک های تکراری...از این بهار های تکراری...خسته‌ام...

از این سال هایی که مثل باد می‌گذرند و شما را به ما نمی‌دهد...از این سال هایی که خونمان را توی شیشه کرده است با نیامدن شما...از این که هیچ چیزی هیچ کجای دنیا حال من را خوب نمی‌کند...جز با شما بودن...

من مطئنم سالی که تحویل‌ش با امیرالمونین...باشد ...مرد می‌طلبد...سالی که با بی بی زینب شروع شود استقامت می‌طلبد...صبر می‌طلبد...

تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل...



  • ۹۸/۰۱/۰۲
  • یک دختر شیعه