دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

به هوای این روز های ماه مبارک که چند خط بیشتر قرآن می‌خوانم...

هی هرچند آیه که می‌خوانم... بعدش یک آیه پشت بندش می آید...آی بنده هایی که گناه کردید اگه توبه کردید خدا را مهربان میابید...یعنی...بنده های جان این ماه ماه شماست...من آغوشم را برای شما باز کرده‌ام...نکند نا امید شوید...نکند این ماه تمام شود و شما جزء پاک شده ها نباشید...

نکند...

بعد ... ولی خدا...نگاهش... رفتارش...قلبش...مثل خدا می‌ماند...

جلوه ای از خدا می‌داند...یعنی چه؟

یعنی ولی غریب‌ش... مهدی غریب‌ش منتظر است....که یاری ‌اش کنیم...که نکند از آقا رو برگردانیم و دیگر نیاییم...همیشه منتظر است برای برگشتن...

منتظر است به هوای این روز های ماه مهمانی که هی پاک و پاک تر می‌شویم و پیدایش بکنیم...

منتظر است بند بند دعای افتتاح ضجه بزنیم برای خدایی که رحمتش بی‌انتهاست و آخرش از خودش ولی‌ش را بخواهیم و از نبودش گله کنیم...که نبودش نبودن جان است...

منتظر است که در این ماه حداقل بخواهیمش...


  • ۹۸/۰۲/۲۱
  • یک دختر شیعه