دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

حسی شبیه ارام شدن...
حسی شبیه آرامش...این چنین حسی دارم...خدای جانم...آخر تو چرا انقدر مهربانی...خدای جانم...می شود دیگر من را در امتحان های سخت قرار ندهی؟!..می شود دیگر من را این چنین آزمایش نکنی...؟!
می شود همیشه نگاهم کنی؟!....می شود از الطافت همیشه به بنده ی کوچک کوچکت بدهی..به این دخترک عاشقت....
می شود یک کاری کنی که من هیچ وقت هیچ وقت از تو فاصله نگیرم...لحظه ای دور نشوم...چه قدر ماه رجب آرامش بخش است...
الحمد الله رب العالمین...
الهم انی اسئلک نگاهت ...
الهم انی اسئلک مهربانیت...
الهم انی اسئلک رأفتت...
  • یک دختر شیعه

گاهی وقت ها هم باید روی ماه خدای جانت را ببوسی که کمکت کرد...

که دارد کمک می کند به روال عادی برگردد زندگیت...که خلاصت می کند از یک چیز هایی که اصلا موقعیتش را دوست نداشتی...

گاهی وقت ها هم باید همه چیز را به خود خودش بسپاری و یک آرامش درونی داشته باشی که (الا بذکر الله ...)و یک لبخند از عمق وجودت بر روی لبانت نقش ببندد که او پشتت است...


  • یک دختر شیعه

حاج اقا پناهیان خیلی قشنگ می گن که:《جز ایمان چه چیزی زندگی انسان را زیبا خواهد کرد؟جز ایمان چه چیزی سختی هارا برای انسان قابل تحمل خواهد کرد؟جز نگرشی که ایمان به آدم می دهد چه چیزی زندگی را زیبا خواهد کرد و انسان را غرق در مستی لذائد هستی قرار خواهد داد؟ایمان زندگی انسان را سر حال قرار می دهد،هرکس دیدی آدم کسلیه،حال ندار برای زندگی و تلاش کردن،و نمی تواند زیبا به اطرافیانش نگاه کند،به خودش ایمان ندارد.》

خیلی زببافرمودن واقعا زندگی آدم بدون ایمان ،بدون یاد خدای جانش ،کسل کننده و خسته کننده میشه.

زندگی آدم بدون حس نکردن نگاه خدای جانش ملال اور میشه

زندگی بدون ایمان...بدون اهل بیت...بدون قرآن...یعنی خستگی...

  • یک دختر شیعه

بعضی وقت ها هم به خودت قول می دهی استفاده ی بهینه از وقتت بکنی:

که از اینترنت فقط شب ها ساعت10_11یا11_12استفاده کنی هر روز یا هر دوروز غیر از موارد استثناء و ضروری

.روزی 2صفحه قرآن بخوانی 1صفحه نهج البلاغه بخوانی.

کتاب های متفرقه ات را بخوانی

درس هایت را خوب بخوانی

به ماه مان جانت کمک کنی

تفریح بروی

حرم بروی هفته ای یک بار

و

...

گاهی هم باید در قبال کار هایی که انجام نمی دی برای خودت جریمه بزاری...

که5هزار تومن مثلا صدقه بیندازی

یا 1000تا صلوات 

یا مثلا یکی از کتاب هایت را به کتابخوانه ببخشی

و ...

که دیگر یادت نرود درست برنامه  را اجرا کنی.

راستی شما چه کار هایی انجام می دهید در طول روز؟ ؛ )



  • یک دختر شیعه

نمی دانم چه بگویم....

فقط یک افسوس بزرگ خوردم...

و یک سکوت سرد ...میترا....دخترکی 14ساله که آن قدر به خدای جانش نزدیک می شود...که خدای جانش برای خودش برمی گزیدنش...

میترا اسمش را هم عوض می کند می گذراد ز ی ن ب....

و عاقبت گروه منافقین با چادرش خفه می کنندش و جنازه اش بعد 3رو مفقود بودن در خرابه های ساختمانی پیدا می شود...

میترا...یک تلنگر بود...یک زنگ به خود امدن ...که فرقی ندارد دختر باشی یا پسر...همین که عبد خدای جانت شدی خدای جانت هم تو را عبد خود می کند...

راضیة مرضیه

و این گونه بود که هم خدای جانش خشنود بود هم میترا

+مستند من میترا نیستم رو ببینید

mitranistam.blog.ir


  • یک دختر شیعه

من خواب دیده ام که کسی می آید

من خواب یک ستاره ی قرمز را دیده ام

و پلک چشم ام هی می پرد

و کفش هایم هی جفت می شوند

و کور شوم

اگر دروغ بگویم

کسی می آید

کسی دیگر

کسی بهتر

کسی که مثل هیچ کس نیست

ومثل آن کسی است که باید باشد

و قدش از درخت های خانه معمار هم بلند تر است

و صورت اش

از صورت امام زمان هم روشن تر و اسمش آن چنان که مادر

در اول نماز و در آخر نماز صداش می کند

یا قاضی الحاجات است

و می تواند تمام حرف های سخت کتاب کلاس سوم را

با چشم های بسته بخواند

من پله های پشت بام را جارو کرده ام

وشیشه های پنجره را هم شسته ام

کسی می آید

و شربت سیاه سرفه را قسمت می کند

ونمره های مریض خانه را قسمت می کند

وسهم مارا می دهد

من خواب دیده ام..

پ ن:از کتاب روی ماه خداوند را ببوس


  • یک دختر شیعه

دلم تنگ شده بود برای این فضای این چنینی...

من عاشق این فضاهستم این بعد از ظهر دل انگیز فروردینی که کتاب درسی ام جلویم باز است...به جای اینکه روی میز تحریرم درس بخوانم رفته ام توی پذیرایی و روی مبل لم داده ام و درس جامعه شناسی را میخوانم ....پنجره ی پذیرایی باز است...و من عاشق نفس کشیدن در عطر بهاری ام....

و آهنگ الهه ی  ناز...این اهنگ را امروز پیدا کرده ام بعد از مدت ها به لطف پاییز جان ...

و چه قدر دل تنگ بازی های بچه ها بودم ...صدای خنده ی از ته دلشان و امروز...این عصر بهاری بچه های آپارتمان همسایه فکر می کنم مهمان هایشان باشند کوچه را گذاشته اند رو سرشان...

دلم برای کوچه باغ تنگ شده است...برای عطر شکوفه های بهار نارنج...برای عطر گل های یاس..

برای ....آرامش کوچه باغ ها ... برای...



  • یک دختر شیعه

وخدای جانم من شرمنده ام....شرمنده ... که تصویری خشن از تو در ذهن دخترکی 7 ساله یا 9ساله می گنجانند....

من شرمنده ام که هستند هنوز کسانی که تو را فقط با عذاب و آتش و خشم معرفی می کنند به این طفل های معصوم... که اگر موهایتان را نکنید تو خدا شمارا از موهایتان اویزان میکند ...این دیگر چه جور ترویج حجاب است...این دیگر چه جلوه ی خشنی از اسلام است که به بچه ها القا می کنند....

خدای جانم من شرمنده ام که اگر هستند کسانی  به جای اینکه به بچه هاشان رافتت را نشان بدهند و بگویند در سخت ترین شرایط یکی همیشه هوایتان را دارد و منتظر شماست تصویری خشن از تو نشان می دهند از خشمت می گویند از عذابت...از اینکه...

خدای جانم من شرمنده ام که هستند کسانی که برای تربیت فرزندانشان برای شناساندن تو به بچه هاشان 4خط کتاب نخوانده اند...برای اسلام عزیزم...

برای ....

  • یک دختر شیعه

یک حرف هایی هست که نه می توانی به کسی بگویی...نه میتواتی در گلویت نگه داری و...برایت یک بغض می شوند...و آن موقع است که فقط می توانی به خدای جانت بگویی

خدای جانم...

  • یک دختر شیعه

                          

                     he/she who kneels before GOD 

                           can  stand before anyone


  • یک دختر شیعه