دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

..بعد 10،12روز دوری وپایتخت بودن....امروز بالاخره امام رضای جانم رو دیدم....مشهدی که باشی دو روز حرم را نبینی...دلت انداز ی یک دریا تنگ میشود...

و چه قدر خوب است مشهد اخر دارد ولی دنیا اخر ندارد...اخر مشهد امام رضاست...ولی اخر دنیا....معلوم نیست

امام رضای جانم...حرمش...مثل بهشت می ماند...دلت میخواهد بروی  انقلاب...بعد روبروی پنجره فولاد بنشینی و فقط وفقط نگاه کنی ...وهی ارامش بگیری...وذخیره کنی...

یا هنذفریه گوشیت زیارت امیرالمونین در مسجد کوفه را بخواند...بعد احساس میکنی بدنت ...روحت ...دارد مثل یک رود جاری میشود...

یا ام صدای نقاره خونه را گوش کنی ودلت بلرزد....اشک هایت بغلتند...

امام رضای جانم...حرمش بوی مادر را میدهد...وپنجره فولادش من را یاد کربلا میندازد....

اصلا راست گفته اند که...

انان که در جوار رضا ارامیده اند.....کفران نعمت است بهشت را ارزو کنند

  • یک دختر شیعه

بعضی اهنگ ها برای ادم حکم قرص ارام بخش را دارند...وادم را قشنگ ارام می کنند...

اهنگ شبیه تو حامد زمانیی برای من یک همچین حکمی را دارد....این اهنگ هیچ وقت دلم را نزده..خسته ام نکرده...هر دفعه که گوشش میدهم انگار برایم جدید است....

ارامم میکند...وقتی با مادر دردودل می شود....ادم ارام میشود روحش....مثل دریا...

نفس های زندگی ام را مدیون مادر شهیده ام هستم....

هرجا که صحبت از مادرم می شود روحم ارامش می یابد...


  • یک دختر شیعه

اخ خدای جانم....ممنونم ازت...ممنونم که به من نشان دای...صلاحم را....ممنونم ازت ...که من را از اشتباه در اوردی...دارم کم کم مصلحتم را می فهمم...ممنونم ازت....که نگذاشتی غرق شوم...ممنونم که یک چیز هایی را برایم روشن کردی...ومن چه قدر ساده بودم...که...خدای جانم چه قدر خوب است که تو انقدر صبوری و مصلحت ما را در نظر می گیری...دوستت دارم...


  • یک دختر شیعه
بانوی بزرگوار من!
چرا قضاوت های دیگران در باب رفتار،کردار،وگفتار ما،تورا تا این حد مضطرب وافسرده می کند؟
چرا دائما نگرانی که مبادا از ما عملی سر بزند که داوری منفی دیگران را از پی بیاورد؟
راستی این《دیگران》که گهگاه اینقدر تو را آسیمه سر و دلگیر می کنند،چه کسانی هستند؟
....
مهم نیست مجردین یا متاهل ...مهم این که لذت همراهی با این کتاب قشنگ نادر ابراهیمی رو از دست ندین...
  • یک دختر شیعه

شانسم نداریم حالا که تهرانیم مشهد  برف اومده:|یعنی قسمت نیس ما یک برف درست حسابی ببینیم:|

  • یک دختر شیعه
یک قدم میروی عقب...یک قدم میروی جلو ...هی میروی عقب...هی یک دستی ،یک نیرویی از درون هولت میدهد جلو...پاهایت دیگر کشش جلو رفتن ندارد...ولی یکی به زور میکشاندت...هی میخواهی نروی...هی میخواهد بروی....هی عقب..هی جلو...خسته ای ...کلافه ای...مثل یک نوسان...که دائم عقب وجلو می رود...سردرگم...خودت را گم کرده ای ...نمیدانی ...میتوانی ادامه بدهی...نمیدانی...دلت برایش تنگ شده...ولی نمیدانی...نمیدانی که چگونه باید پیدایش کرد....هی میخواهی نزدیک بشوی ...باز دور میشوی...خسته میشوی...تحملت کم میشود...عشقت کم میشود...باز دور میشوی...دور میشوی باز بی تاب میشوی...باز میخواهی نزدیک شوی...باز از سر شروع میکنی...باز از سر شروع میکنی...سختی هارا به جان میخری...باز خسته میشوی...از طعنه...همرنگ نبودن....باز دور میشوی...ان قدر هی دور میشوی ..نزدیک میشوی...که خسته میشوی ...کلافه میشوی...دلت میخواهد یک دست بشوی...یک مقصد داشته باشی....خسته نشوی  ...دور نشوی...عشقش در وجودت مشتعل شود...ذره ذره ات اب شود...تا بچشی اش...ولی نمیتوانی..ظرفیتش را نداری...خیلی کوچک تر از آنی...که بتوانی...خیلی بی تاب تر حتی بی تحمل تر....حتی کم صبور تر ...مهربان تر...باگذشت تر از انی که بتوانی...هی باز از درون میخواندت ...صدایت میزند...صدایش را میشنوی ...حس میکنی ....ولی نمیتوانی...قدرت واراده اش را نداری که بتوانی به هش برسی...
الهی...انظرنی الی عبدک المتحیر...
  • یک دختر شیعه

                             

                                                    سجاده ام پهن است...

                                                   هنگام نماز است...

                                        درختان هم میخندند،گلها میرقصند

                                               ببین چه قدر به تو نزدیکم...


  • یک دختر شیعه

کاش میشد ان قدر باران ببارد...ان قدد زیاد که بروم زیرش خیس خیس بشوم...ان قدر که از چادرم اب بچکد...من هم همراهیش کنم ...باهم بباریم...باران ...جانم ...توکجایی...تو چرا این روز ها نمیباری...فکر نمیکنی دخترکی...تنها...خیلیی تنها...دائم صبح ها از پنجره ی خانه شان پرده را کنار میرند که ببیند تو امدی...یا نه..باران ان قدر ..دیر به دیر امدی که ...دیگر میگویند زیر باران هم نروید اسیدی نشوید...دلم برای بوی باران تنگ شده ...برای کوچه های پر از اب ...حتی برای لوله های که از خانه ها اب میچکد هنگام باران...

ببار باران...ببار ارام...ببار...شاید هنگام باریدن تو دعاهایم بیشتر مستجاب شود...شاید ...نمیدانم چرا ولی به هنگام باریدنت خدا جانم را بیشتر حس میکنم...انگار...انگار...خدا جانم تو را برای دل گرفته ی من فرستاده...که در زیرقطره قطره هایت ارامش بگیرم...

  • یک دختر شیعه

ایران قشنگ من چه بر سر مردمانت دارد می اید...ایران عزیزم تو را تا به کی تحریم میکنند...ایران...سرزمین امید وارزوی من...طاقت ندارم...طاقت ندارم در خاکت ...فقرا وضعیفان را ببینم...ایران عزیزم...کاش که در روی خاکت هیچ وقت صحنه های غمناک را نمیدیدم...ایران عزیز رویم نمیشود ...توی آتوبوس ..موبایلم را در بیاورم که به ماه مان زنگ بزنم...رویم نمیشود چشمهای دخترک فقیر را ببینم...که خدایی نکرده در دلش حسرت موبایل من را داشته باشد...ایران عزیزم...دلم دل گیر است...همه مینالند از اوضاعشان...من دلم به حال قشر ضعیفت میسوزد که این وسط ...این وسط چه برسرشان می اید...ایران عزیزم تاریخ چه بر سرت اورده که هر موقع تاریخت را میخوانم دلم میخواهد..اشک بریزم...ایران عزیز من...سرزمین پهلوانان بزرگ وجوانمردان تاریخ...قشنگ ترین مکان دنیای من...دعا کن...دعا برای ...امدن یک نفر...یک نفری که ...خاکت را که تبدیل به رنگ خاکستری شده...تبدیل به رنگ خدا بکند...ایران...عزیز من...به راستی که تو بهترین هستی ...بهترین...

  • یک دختر شیعه

آخ رب من ...

کاش که بشود به من راه را نشان دهی..سر دوراهی گیر کردم...نمیدانم که چه کنم...اخ ...خدایا...خودت باید به من بگی چه کنم...من میترسم...از ...انتخاب غلط...و اینکه دوباره تلاش هایم بی ثمر بماند...ولی خودت گفتی از رحمت من نا امید نشوید...صدبارهم اگر شکست خورده اید...دوباره از سر شروع کنید...من نمیدانم شانه هایم تحمل شروع دوباره را دارد....من شروع خواهم کرد...ولی تمام انگیزه ام کمک و نگاه توست...اگر ..اگر شکست بخورم...وتمام زحمت هایم به باد رود چه؟؟؟....نه اصلا تو من را تنها نمیگذاری یقین دارم این بار کمکم میکنی...من دیگر تحمل اشک های ممتد را ندارم...آخ خدا...من را رها نکن...وقتی حس میکنم تنهای تنها شده ام...تنها تر از هرموجودی...کمکم کن ..راه را به من نشان بده...نمیدانم تا به کی باید صبر کنم که مصلحتم را ببینم...

یا دلیل متحیرین...بیشتر از همیشه و همه وقت سرگردان شده ام...دستم را بگیر...آه..خدا....من را لحظه ای ...به اندازه ی چشم بر هم زدنی رها مکن...

ای دهنده ی عقل ها،فریاد رس...فریاد رس...

  • یک دختر شیعه