دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

راستی راستی دنیای کوچکی است، وگرنه یکی از دوستای های خیلی صمیمیم که خانوادگی حتی با هم در ارتباطیم کجا و پسر همسایه ی دو تا خونه ی آن طرف تر ما کجا؟!...

فاطمه ای که درسش همیشه عالی بوده و همیشه هر مشکلی موقع تست های عربی داشتم،برایم حلش می کرد و دست آخری رتبه اش را شد دویست و خورده ای، و توانست برسد به آن چیزی که آرزویش را داشت و دانشگاه فرهنگیان درس بخواند،و دیروز برایم پی ام داد که مریم حتما بیای ها..کجا؟...

و پسر همسایه ی ما که دوست صمیمی شهید حسین حریری است و تا مدت ها روی ماشین اش یک عکس بزرگ از شهید حریری زده بود، و به نقل از فاطمه خودش هم شاید بخواهد بعدا برود مدافعان حرم!کجا؟

عجب دنیای کوچکی است...

  • ۹۵/۱۲/۲۵
  • یک دختر شیعه