دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

چند وقت است که دارم به این فکر می‌کنم ریشه ی خیلی از مشکلات از کجا شروع می‌شود؟...

چپ می‌ورم فکر می‌کنم، راست می‌روم فکر می‌کنم، میخواهم بخوابم فکر می‌کنم، میخواهم مطالعه کنم فکر می‌کنم...

آن‌قدر که همین فکر کردن جزئی از وجودم شده است. به این نتیجه رسیدم مشکلات دقیقا از همان جایی شروع می‌شود، یا بهتر بگویم از کلمه ای شروع می‌شود به اسم((عادت))یا شاید هم ((عادت کردن))

چند وقت پیش ها  کتاب ارتداد را که می‌خواندم این  تیکه اش برایم جالب بود:

((_می‌پرسم : لشکر عادت کنندگان؟

_خدا انسان را طوری آفریده که زود عادت می‌کند و آن‌گاه که روزگار درازی بر او گذشت سخت‌دل می‌شود و آنچه را در پی آن بوده فراموش می‌کند.))

و خوب من هر جور که فکرم را سر و ته می‌کنم می‌رسم به همین...

فی‌المثل اول‌ین بار که خبری   می‌شنویم در رابطه با فلان منطقه در دنیا که روی سر کودکانشان بمباران می‌کنند، آه و ناله سر می‌دهیم، بعد  پر می‌شویم از خشم و بعد دعا، اما تا چه مدت؟ نمی‌‌دانم شاید یک ماه شاید هم دو ماه و بعد از یک سال بیخیال می‌شویم، اصلا یادمان می‌رود، به ما چه که دارد در کجا و در فلان منطقه چه می‌گذرد.

یا مثلا اول‌ش که خبر مرگ یک جوان را می‌شنویم چند روز در شوک هستیم و یک چراغ هشدار می‌شود برایمان که شاید نفر بعدی ما باشیم، سعی در اصلاح اعمالمان داریم، اما خانه پرش تا یک ماه است، بعد همان آدم قبلی می‌شویم و به اصطلاح عادت می‌کنیم . و هزاران هزار اتفاق دیگر...

 

راستش می‌ترسم از چیز هایی که نباید بهشان عادت کنیم ولی داریم عادت می‌کنیم...

عادت داریم می‌کنیم به دست و پا زدن یک عده در فقر، به مظلوم بودن بزرگان، به از بین رفتن حرمت پدر و مادر ها، به بی غیرتی و بی حیایی، به این که به درد های مردم داریم عادت می‌کنیم ، به مدرک های تقلبی، اختلاص های ناجوان مردانه، حق و نا حق خوری، به عادت کردن به همین موبایل ها، به صله رحم های اینترنتی...

اما یک ترسی این روز ها بد جوری دارد می‌ترسانتم ... و حسابی دارد اذیتم می‌کند...و ترسش بغض شده در گلویم...

من می‌ترسم...می‌ترسم...می‌ترسم عادت کنیم به محرم های بدون بیرق و پرچم آقا....به نبودن روضه های اباعبدالله...به نوکری نکردن برای ارباب...به خاموش بودن چراغ های تکیه های ارباب...

می‌ترسم...

خیلی ترسناک‌ست، نه؟...

به قول سید رضا نریمانی...

آرزومی تو، یا حسین آبرومی تو 
بی تو غم دارم یاحسین تورو کم دارم..

...

حسین...پدرم بود دعاش نوکرت باشم...

حسین ...گفته با گریه هاش نوکرت باشم...

 

 

  • ۹۹/۰۵/۱۲
  • یک دختر شیعه

نظرات (۵)

  • بهارنارنج :)
  • به به بالاخره کامنتای اینجا باز شد.

    سلاممم:)

     

    میدونی خیلی نوشته هاتو دارم؟

    پاسخ:
    سلام بر سمیرا بانو ی  دوست داشتنی:))
    ای جان :) 
    خداروشکر که مورد پسندت بوده:*)
  • دخترِ بی بی
  • احسنت...

    دقیقا...یادمه اوایل کارآموزی چقدر از فرو کردن سرنگ در عضله مورمورم میشد برای بچه ها که حتی گریه میکردم اما الان به درجه ای از قساوت رسیدم که عضله رو بایه مهارت خاصی جمع میکنم و جوری عمیق و نود درجه وسریع تزریق میکنم که خودم باورم نمیشه...

     

    اما حسین علیه السلام ابی عبدالله هیچ وقت هیچ وقت شامل این عادت نمیشه

    ان لقته الحسین  علیه السلام حرارة فی قلوب المومنین لا تبرد ابدا...

    لاتبرد ابدا...


    دست من وتو نیست اگر عاشقش شدیم

    خیلی حسین زحمت ماراکشیده است

    پاسخ:
    اره دقیقا:)
    خدا کنه حدیثه سادات...
    خدا کنه حتی شده تو خونه ها هرکی با خانوادش ی روضه ی خونگی کوچیک داشته باشه...

  • عـلیـرضـ ـا
  • حاج‌آقا پناهیان یبار گفت: روی اُنس هاتون کار کنید.

    یبار دیگه هم گفت: اگه میخواین به چیزی محبت پیدا کنید، بهش عادت کنید؛ مثلا برای محبت به اباعبدالله سعی کنید هرروز زیارت رعاشورا بخوانید.

    حالا با این شرایط امسال... 

    + بااجازه‌تون، به پیوندهای روزانه‌ام افزودم.

    پاسخ:
    چه قد قشنگ...عادت کردن به چیزای خوب باعث محبت میشه نه سنگ دلی...
    خواهش می‌کنم راحت باشید
  • بلاگردون بلاگرونه
  • البته عادت کردن یا فراموشی حتی گاهی چیز خوبیه، وگرنه دیدن این همه رنج و ظلمی که خیلی از مواقع هیچ کاری از دستمون برای حلشون بر نمیاد قطعا کشنده بود.

     

    حسین آرامِ جانم ... 

    ایشالا دوباره روزی برسه که بتونیم بدون ترس از کرونا زیر علمش سینه بزنیم.

    پاسخ:
    اره واقعا از این زاویه هم میشه بهش نگاه کرد. ولی خوب نباید عادته منجر به بی تفاوتی بشه.
    ان‌شالله:)))

    سلام علیکم

    چیز خوبی است عادت به خیر

    پاسخ:
    علیکم سلام 
    بله خوب هستش

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">