دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

می‌گفت:

رفته‌ بودند چادر بخرند، یک مدل را انتخاب کرده بودند،  طرحش هم خیلی قشنگ بوده

اما وقتی که گفته اند قواره ای چند آقا؟

گفته ۹۰۰ تومن 

گفته‌اند نه خیلی هم زیبا نیست، یک دونه قشنگ ترش را بدهید.

فروشنده بهشان یک مدل دیگر را که نشان داده ، گفته این ۳ میلیون است...

گفتنه‌اند این خیلی قشنگ است...همین خوب است...

 

گاهی وقت ها دلم می‌خواهد دنیا را بالا بیاورم...

 

 

 پ‌ن: برگرفته از یک اتفاق کاملا واقعی

  • ۹۹/۱۱/۱۳
  • یک دختر شیعه