از دانشگاه میآیم...میبینم..مامان رو در خونه پرچم زده است...
مثلا این مامان ها، این مامان هایی که محبت ارباب را با شیره ی وجودیشان به ما انتقال کردند...این مامان هایی که محبت ارباب را در دل هایمان شعله ور کردند...
این مامان هایی که بچگی هایمان چادرشان را میگرفتیم و باهاشون میرفتیم روضه ی ارباب...تا با عبدالله ،این کودک هشت،نه ساله ابراز همدردی کنیم...
با رقیه(س)...
این مامان ها را چه طوری میشود...حقشان را بهجا آورد......
اصلش این است که باید حر میبود، اگر حر نمیبود همهیمان یک جای کارش ناامید میشدیم، یک جایش دیگر ادامه نمیدادیم، یک جایش احساس میکردیم دیگر از چشم افتادهایم..یک جایش دیگر احساس نمیکردیم یکی بعد تمام بدی هایی که در حقش کردهایم، باز دوستمان داشته باشد..
یکی که مثل هیج کس نیست...
باید حر میبود تا هی به ما یاد اوری کند...هر چه هم که باشیم...باز آغوش ارباب همیشه باز است...
...
این شب ها، هی هر چه میرود جلوتر،...دیگر هیئت ها هم دلت را ارام نمیکند..بعد از هیئت هم قلبت سنگین است..
ارباب، دریاب...
برچسب: امیری حسین و نعم الامیر
این روز ها همهجیز، همهجا، همهکس شده اند روضه ی مجسم...از ...
حتی همین دخترکانی که دامن های چین دار مشکی پوشیدهاند و زیرش جوراب شلوار مشکی پوشیدهاند...و دور هم نشسته اند و عروسک بازی میکنند یا هم تویمحوطه دنبال هم میدوند...
این روز ها دلت می خواهد... هیچ چیزینبینی...آب نبینی...شش ماهه نبینی...دست نبینی...سه ساله نبینی...سه ساله نیبنی...
این روز ها هی هرچه میرود جلوتر، تحملش هم سخت تر میشود...اصلا کاش جلو تر نمیرفت...کاش وسط نوحه های ذاکرین میشد جان داد و تمام شد...کاش وسط روضه ی رقیه(س)...
"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن
صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ
فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ
وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً
حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"
...
میگفت:از شب دوم دائم باید این دعا را بخوانی...دعای سلامتی...توی اتوبوسی باید بخوانی،...وسط روضه ای...هر جا هستی، فقط بخوان...حتی شده باید تسبیح دستت بگیری و از ته اعماقت این دعا را بخوانی...توانستی این چند شب هر شب صدقه بگذار کنار به نیتشان...
راست میگفت...این روزها قلب صاحب عزا چهخبر لست...خدا میداند...کسی که پرده ها از جلوی چشم هایش برداشته میشود حالش چگونه است... خدا میداند...
کسیکه خودش در ناحیه مقدسه فرموده..جد غریبم صبح و شب برایت گریه میکنم و اگر اشک هایم خشک شود برایت خون گریه میکنم...کسی که ناحیه ی مقدسه را طوری نوشته است، که هرکس میرود سراغش تا بخواندش وسط هایش دیگر نفس هایش یاریش نمیکند باقیش را بخواند...
یاد نفس های حاج محمود افتادم...
یابن الحسن دل همه شده قیامت اقاجون...
فرموده... لا یکلف الله نفسا الا وسعها...یعنی تا جایی که توان در بدنت داری...باید خودت را برای حسین علیه السلام وقف کنی...یعنی تا آخرین نفست باید بگویی حسین...
یعنی اگر می توانی خانه ات را وقف هیئت کنی... چرا که محفلی که ذکر حسین در آن آورده شود..میشود قبه الحسین... میشود نور...اهل خانه نور میشوند...اگر نمی توانی،سر در خانه ات یک پرچم مشکی بزن ....نمی توانی نذری برایش پخش کن...اگر نه، هزینهات را وقف حسین(ع) کن...اگر وسعت نمیرسد برو هیئت، چایی عزادار هایش را بریز...نمی توانی پخشش کن... نمی توانی، دم در بایست کفش های عزدار هایش را جفت کن... نمیتوانی، بعد مجلس جارو را بردار و شروع کن به تمیز کردن قبه...
نمیتوانی...مشکی هایت را بپوش و برو وسط مجلس عزادار ها، داغ دلت را آرام کن..اشک نداری...ادای گریه کن ها را در بیار...نمیتوانی، فقط بنشین و گوش کن... نمیتوانی تا توان در بدن داری برایش خوب سینه بزن...حال هیئت رفتن نداری،بنشین یک گوشه، رو به قبله عاشورا بخوان... عاشورا طولانیست، دست بگذار روی قلبت و سه مرتبه بگو ((صلی الله علیک یا ابا عبدالله))...
نمیتوانی شب قبل از خواب بگو یاحسین و بعد بخواب...هر طوری شدهاست خودت را وصل کن این ماه به باب الحسین، به سفینه الحسین...اگر وصل نکنی شک نکن، جا میمانی...
خودش گفته...السابقون السابقون... یعنی برای نوکری حسین(ع) باید از همه سبقت گرفت...
یعنی باید خیلی در بند فلانی که گفت و چه گفت و چه کرد نباشی...باید تمام توجهت معطوف حسین(علیه السلام)باشد...
باید مثل عباس(علیله السلام) انقدر با ادب بشوی که ضربان قلبت هم بگوید حسین، حسین، حسین...
شایسته ترین شایسته ی دنیا...رفیق روزهای قشنگ من...چه قدر خوشحالم که تو ام مثل من از رشته ای که دوستش نداشتی و ادامه دادنش برات لذت بخش نبود رهایی پیدا کردی...
ورودتو به دنیای فلسفهخون ها خوشآمد میگم گلدخترِماهدختر...
( :
عاشورا که می خوانم...عندک مع الحسین را که میخوانم به این فکر میکنم که بعضی ها هم هستند از محرم پارسال تا محرم امسال خودشان را ملحق کردهاند به قافله ی ارباب...بعضی ها هم هستند از محرم پارسال تا محرم امسال خودشان را رساندهاند به قافله ی سالار زینب(س)...بعضی ها هم هستند درست عین اربابشان خودشان را ملحق کردهاند...بعضی ها هم هستند عاشوارا ها ی امسال، السلام....وعلی اصحاب الحسین، شاملشان میشود...
مثل...شهید حججی ها...
و حالا از یک هفته هم کمتر مانده تا محرمت اربابجان...
...
اصلا الان که فکرش را میکنم، میبینم ما را برای عزای شما آفریده اند...این را لباسها و روسریهای توی کمدم هم گواهی میدهند..که اگر از هر کدامشان یک رنگ است، یا دو رنگ...از مشکی ها گستردهتر است...مشکیها با طرحهای مختلف...مشکیها زیادن...
انگار لباسها هم میفهمند که باید برای شما خودشان را وقفکنند...ارباب جان...اصلا وقتی پای شما در میان باشد...همهچیز دم میکند...گر میگیرتش...کم مانده دغ کند...
ارباب، دریاب...