..به جز احمد،همه اسرا وقتی کابل به سر وصورتشان میخورد،دست هایشان را سپر سر وصورتشان میکردند تا سرشان ضربه نبیند.در پد خندق ترکش شکم احمد را پاره کرده بود.بچه ها روده هایش را درون شکمش برگردانده و با پارچه بیشتری ان را بسته بودند.بی فایده بود. تاج محمد علی پور پیراهنش را دراورد وبا زیر پیراهن خدارضا سعیدی شکم احمد را بستند.در جابه جایی ها روده هایش از پایین شکمش بیرون می ریخت.روده های احمد با خاک شن وماسه مخلوط شده بود. در ضرب وشتم امروز،احمد روده هایش را گرفته بود تا روی زمین نریزد.وقتی دژبان ها با کابل به سر وصورتش میزدند.او فقط روده هایش را گرفته بود.از اینکه احمد مثل دیگر اسرا دستش را سپر سر وصورتش نمیکرد،دژبان ها عصبانی شدند وبیشتر کتکش زدند.احمد ترجیح داده بود به جای اینکه دستش را جلوی کابل بیاورد،روده هایش را بگیرد.یکی از دژبان ها با او لج کرد وچندین بار با کابلبه سرش کوبید.دژبان دست بردارش نبود فکر میکرد احمد قهرمان بازی می کند.تصورش این بود احمد قصد دارد به ان ها حالی کند هر چه قدر با ابل به سرم بکوبید درد ندارم.در همین حین خدارضا سعیدی به دژبان گفت:(نامسلمونا!مگه نمیبین با دستش روده هاشو گرفته)
فاضل اسیر عرب ایرانی به دژبان ها گفت:((سیدی! این مجروح به خاطر این که روده هاش از شکمش بیرون نریزه دستشو نمیاره جلوی کابل!))...
بخشی از کتاب پایی که جا ماند به قلم:سید ناصر حسینی پور.
چه قدر خوبه که قدر کشورمان رو بدانیم ...چه قدر خوبه که هی دم نزنیم از نداشتن ازادی ..در روزگارانی که گرانی وتورم در کشور مان به اوج خودش رسیده است پشت کشورمان را خالی ننماییم وپشت حضر اقا راهمچنین.. سرباز های خمینی برای رهبرشان این قدر شکنجه میشدند ولی هیچ وقت گلایه ای نمیکردندکه هیچ در زیر بار شکنجه بیشتر عاشق رهبرشان میشدند چرا که راه رهبرشان راه حسین(ع)بود... ما چه طور؟...از رهبرمان گلایه ای نمیکنیم هیچ گاه؟ ...
- ۹۴/۰۶/۲۰
من اگ بودم میپیوستم ب عراقیا قطعن ک دیه شکنجم نکنن!!
عجب مردایی بودن ها!هیش وخ تکرار نمیشن!