دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

وقتی کتاب هایت تمام میشود و  پول هایت را خرج نکنی برای گرفتن یک چیز بزرگتر مجبوری دوباره و سه باره بروی سراغ کتاب های تکراریت مثل من که دیروز برای  بار دوم ((از به))را خواندم...

قشنگ ترین لذت دنیا کتاب خواندن است ...مثل مسکن میماند...ارام میکند...از جایی که نشسته ای دورت میکند ومیبردت با خودش تا دور ترین نقاط جهان..

اگر خوره ی کتاب خوانی افتاده باشد به جانتان هیج چیز نمیتواند جایگزینش شود..

،اعتراف میکنم از وقتی با خانم یوسفی عزیز(نویسنده ی جاکتابی هفته نامه ی جیم)اشنا شدم وقتی از کتاب برایم گفت و گفت وگفت حس کردم عاشق کتاب شده ام ...میدانید چرا چون مزه اش راچشیده بود و به همین دلیل به راحتی توانست به من والبته رفیقم حس خوب کتاب خوانی را القا کند وکرد والبته ما را عاشق کتاب کرد و متاسفانه خوره ی کتاب خوانی افتاد به جان من و دوست جانم...خیلی خوب است ها ولی گاهی وقت ها که کتاب نداری کمبود داری...خوب است ها ولی پول های ماهینه اتان به سرعت نور تمام میشود...


  • ۹۴/۱۲/۰۳
  • یک دختر شیعه

جا کتابی