دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

1.2.3

....

اینجا ...هوا....کمی ...ابری...ست...گاهی هم بارانی البته...هوای دلم را میگویم...دل من انگار کمی ابری شده است...ولی به زودی قرار است...آفتاب بیاید...خیییلی زود...افتاب ...آفتاب...

دیده اید وقتی بعد باران آفتاب می اید رنگین کمان درست میشود...به زودی قرار است در دل من رنگین کمان درست شود...

وقتی که همه چیز را میسپاری به خودش...وقتی که از همه ی کائنات فقط فقط به خودش تکیه میکنی...وقتی مصلحتت را در نظر میگیرد...دلت هم کم کم ارام میشود...و چه زیبا گفته اند(الا بذکر الله تطمعن القلوب)یاد او باعث ارامش دل هاست...وچه زیباست وقتی از همه ناامیدی  میروی به سراغ ان که باید میرفتی...

الهی...از تناقض های دل پشتم شکست

برسرم جانا بیا بگذار دست...

دست خود را از سر من برندار

بی قرارم بی قرام بی قرار...

  • ۹۴/۱۲/۰۶
  • یک دختر شیعه