دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

قلم جانم این روزها چرا انقدر خسته ای،کلافه ای ،دل تنگی،قلم جانم ...امروز به توبالیدم ..حرف حق را که از مدت ها توی دلم بود بالاخره نوشتم...

قلم جانم ...تو معجزه ی خدای جانم هستی ...ان جا که بغص گلوی مارا خفه میکند...وتوراه بر میداریم و شروع میکنیم به نوشتن...

آن جا که دلمان برای خدای جانمان تنگ شده برایش نامه مینویسیم توسط تو میندازیمش تو ضریح امام رضا یا لای سجاده همان...قلم جانم...تو اگر نبودی چه کسی میخواست تاریخ مظلومیت علی (ع)مولای عشق راثبت کند...

قلم جانم ...بنویس...باید بنویسی...بی تابی نکن...ینویس...از سر بنویس ...از نو ...خدای جانم بر سرت قسم خورده ...مبادا خودت را دست کم بگیری...

بسم الله الرحمن الرحیم...

والقلم ومایسطرون...

  • ۹۴/۱۲/۱۱
  • یک دختر شیعه