دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

کفش هایم کجاست؟...

کسی کفش های من را ندیده است؟

کفش هایم را گم کرده ام ...

چگونه توان بازگشت این مسیر بدون کفش هایم را دارم؟

کفش هایم کو؟

همان کفش هایی که پدر بزرگ از اخرین سفر حجش برایم اورده بود

همان که شب را به امید پوشیدنش در صبح می خوابیدم...

همان که پزش را به دختر خاله مه لقا داده بودم...

کفش هایم کجاست؟!

چه کسی کفش های من را برداشته است؟

شما کفش های من را ندیده اید؟

به راستی کفش های من کجاست؟


  • ۹۵/۰۲/۱۲
  • یک دختر شیعه