دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

خانواده ی ما جزء ان دسته از معدود خانواده هاییست که شب شام نمیخورند،به خاطر پدرم که اذیتش می کند ،ماه مان هم  انگیزه اش برای شام درست کردن از بین میرود ...من هم گاهی هوس شام بکنم خودم دست به کار می شوم و برای خودم درست می کنم....

دیشب که داشتم شام درست می کردم...وقتی داشتم گوشت های چرخ کرده را سرخ می کردم...حالم بهم خورد،از تصور اینکه گوشت های یک حیوان زیر چرخ گوشت ،چرخ شده باشد..سریع فکرم را عوض کردم ولی باز فکرش میامد در تصوراتم...

راستش دیشب شام که اماده شده بود خودم نمی توانستم غذایم را بخورم...از تصور این که ...گوشت های چرخ کرده ی یک حیوان زیر دندان هایم قرار بگیرند..

  • ۹۵/۰۲/۲۴
  • یک دختر شیعه