دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

ی دوستی دارم از بچه های جامعه شناسی دانگشاه فردوسی می گفت ((هر موقع از درس خواندن خسته شدی دو روز به خودت استراحت بده ،برو توی گوشیت ،آن موقع است که به دو روز کاملا حالت بهم می خورد از گوشیت  و خوره ی عذاب وجدان میفتد به جانت،نه به خاطر درس نخواندن و کم تر خواندن ها،حتی اگر درس هم درس نداشته باشی،باز هم حالت بهم می خورد ،میدانی برای چه؟برای اینکه وقت هایت و ثانیه هایت به بطالت گذشته اند))

اینکه من هر دو،سه هفته گوشیم را بر می دارم تنها دلیلش این است که هنوز به آن حد از آن ظرفیت نرسیدم که درست استفاده کنم،که وقتی دارم درس می خوانم هی فکرم به سمتش وسوسه نشود که چه خبر است و غیره و غیره ،،،

این که خدا من را مجبور کرده است که بگذارمش کنار یکی از حکمتش هایش این است که غافل نشوم از خودش...

در آخر فریده کجایی؟دقیقا کجایی؟

  • ۹۵/۰۲/۳۱
  • یک دختر شیعه