مثل تشنه ای که هر چه در پی آب می دود و به سراب می رسد ...
مثل مسافری که از قطارش جا مانده است....
مثل طفلی که در شلوغی ها مادرش را گم کرده است ....
مثل کسی که در شهر غریب گم شده است و کسی ندارد...
مثل کسی که برای یک مهمانی بزرگ همه ی رفقایش دعوتند و تنها او دعوت نیست....
مثل کسی که گریه های امتداد دارش با باران مسابقه گذاشته است...
مثل کسی که دلش شکسته است و هزار تکه شده است...
مثل من..
مثل من که هر چه در پِیَت می دوم و به تو نمی رسم ....
مثل من که حتی جرعت تلوزیون دیدن را هم ندارم...
مثل من که با هر آه م قلبم می خواهد از جا کنده شود...
مثل من که غروب ها غم های عالم در دلم جا می گیرد...
مثل ...
مثل من که حس جا ماندن را دارد....
حس عقب افتادن...
حس دویدن و نرسیدن به تو ...
مثل همه ی این همه سال دلتنگی دلم می خواهدت آقا...
درست روبروی بین الحرمین ...
ادخلو ها...
من باب الحسین...
به سمت...
قبة الحسین(علیه السلام)...
حسین...
جد غریبم...
.
.
.
- ۹۵/۰۸/۲۴