دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

گمانم آدم وقتی مصیبت های اهل بیت را می فهمد ..مصیبت های خودش، غم های خودش، دل تنگی های خودش یادش می رود...
بس که مصیبتشان بزرگ است...
مخصوصا ما در ...

گمانم هرچه قدر آدم بر مصیبت های شان گریه کند باز بغضش خالی نمی شود که نمی شود که نمی شود...
گفته بودم مصیبت مادر جان می خواهد...راست گفتم، مصیبت ما در جانی در بدن نمی گزارد...
حتی وقتی می خواهی برای مادر پست بنویسی جانش را نداری، نوشتنش نفس گیر است...
مادرمان غریب است...
تلگرام را که باز کردم 
فاطمه فرستاده بود : 
ساداتم التماس دعا، بعدش این آهنگ را فرستاده بود...
اگر رمقی در جان تان مانده هنوز ، گوشش کنید، مصیبت سنگین است...
مادر غریبم ...
بمیرد دخترت برایت...
  • ۹۵/۱۲/۱۱
  • یک دختر شیعه