دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

امروز که با ماه مان داشتیم می رفتیم بیرون، تو ماشین به ماه مان گفتم:
مامان سر کلاس منطق چهار واحدی اونم منطق مظفر که خط به خطش منطقو عربی توضیح داده و از منابع ارشده که هر موقع آدم میره سراغش چهار ستون بدنش می لرزه سر درد نمی گیرم!
ولی  سر کلاس یک ساعت و نیمه ی تاریخ تحلیلی اسلام سر درد می گیرم...
بس که تاریخ غربت علی (ع) سخته...که چه ظلم هایی کردند اولی دومی...مخصوصا دومی...
می گم ماه مان : توی کلاس حرفایی زده می شه که یک روح بزرگ  می خواد، یک روحی که گنجایش داشته باشه... حرف ها و مباحث فراتر از گنجایش روح کوچیک ماست...
تاریخ خیلی چیزهارو روشن می کنه..تاریخ گواه مظلومیت علی(ع)ست...
سر کلاس تو چشم های بچه ها غمو میشه دید...

  • ۹۵/۱۲/۱۵
  • یک دختر شیعه