دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

روح آدمیزاد کانه و جسمش می ماند... زود خسته می شود...زود هم تشنه اش می شود... زود هم گشنه... زود هم سرگردان... زود هم دل تنگ....زود هم عا ش ق...زود هم انرژی می گیرد....زود هم درمانده می شود...

یکی هم بود می گفت ... دوای درمان روح آدمیزاد  می دانی چیست.... همین که زیر قبة الحسین قرار بگیرد... درد((ش)) در مان می شود... همین که روحش به روح اصحاب عاشورایی  حسین((علیه السلام))  متصل می شود ... همه ی درد های((ش)) در مان می شود....

 و د ل ش آرام...

و باز همین که جدا شد دوباره از سر همه چیز شروع می شود...

  • ۹۶/۰۴/۱۶
  • یک دختر شیعه