اصلش این است که باید حر میبود، اگر حر نمیبود همهیمان یک جای کارش ناامید میشدیم، یک جایش دیگر ادامه نمیدادیم، یک جایش احساس میکردیم دیگر از چشم افتادهایم..یک جایش دیگر احساس نمیکردیم یکی بعد تمام بدی هایی که در حقش کردهایم، باز دوستمان داشته باشد..
یکی که مثل هیج کس نیست...
باید حر میبود تا هی به ما یاد اوری کند...هر چه هم که باشیم...باز آغوش ارباب همیشه باز است...
...
این شب ها، هی هر چه میرود جلوتر،...دیگر هیئت ها هم دلت را ارام نمیکند..بعد از هیئت هم قلبت سنگین است..
ارباب، دریاب...
برچسب: امیری حسین و نعم الامیر