دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

یک جایی هم در کربلا به‌ش می‌گویند تل زینبیه...

که آوردن اسم‌ش هم سخت است...

 آدم می‌ماند دعا کند خدا قسمت کند یا نکند...

دعا کردن‌ش یک جور غم دارد دعا نکردن‌ش هم...

دعا کردن‌ش ...سخت است... چون اصلا اصلا نمی‌شود تصور کرد بر  سر یک خواهر چه آمده در این مکان...یادم است ی ک‌بار بیشتر نتوانستم بروم...در تمام طول سفر کربلایم...

دعا نکرد‌ن‌ش هم... سخت است...چون گاهی باید رفت...باید سوخت ... باید دل را به دریا زد... تا اوج مصیبت را درک کرد...


یا زینب....


  • ۹۶/۰۸/۱۴
  • یک دختر شیعه