دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

دل است دیگر، به هر دری می‌زند تا آرام شود،‌ نمی‌شود که نمی‌شود... نه از این‌که جامانده است... نه از ‌این‌که لیاقت نداشته با صاحب عزای این روز ها پیاده روی کند....البته نه این‌که دل‌گیر نباشد از پیاده روی در کنار بهترین پیاده روی اربعین..از جا ماندن...

اما...

آرام نمی‌شود که نمی‌شود... دست خودش نیست... هی هرچه به اربعین نزدیک تر می‌شود بیشتر به دور خودش می‌پیچد...بیشتر دل‌ش گریه می‌خواهد...

دل است دیگر... دل گیرِ زینب(س) است... روی اسم زینب(س) حساس است... اصلا زینب که می‌شنود ... صاحب‌ش را بیچاره می‌کند...رسوای‌ش می‌کند...حال‌ش را بد می‌کند...


دل است دیگر...دل‌گیر است...خسته‌است...حتی جرئت فکر کردن هم ندارد که فردا شب چه شبی‌ست...

دل است دیگر...

بیچاره دل...

  • ۹۶/۰۸/۱۶
  • یک دختر شیعه