فی الوقع و در واقع...
محرم، فقط محرم نیست...
محرم یعنی به صفر رسیدن و از صفر همه چیز را شروع کردن...یعنی این که هزار بار میمیری و زنده میشوی و باز میمیری و زنده میشوی و باز میمیری و زنده میشوی، اما این مردن برایت از عسل گوار تر است...
محرم یعنی همین از تمام جهان کافیه همین که کنارت نفس میکشم ارباب جان....
یعنی نفس هایت از دود و دم شهر گرفته است و محرم یعنی تژدید نفس در هوای ارباب...
یعنی این که هی تمام سال را میشماری برای دیدن شکل ماهش ...یعنی این که از بس گناه و عروسی و بزن و برقص و هزار و هزار چیز دیگر در سطح شهر گسترده شده است... که منتظری محرم بیاید و به حرمت حضرت ارباب کم شود...
یعنی مواسات با تنها بازمانده ی اهل البیت...حضرتِ دوازده که غربتش قطعا کم تر نیست از ارباب...
یعنی ارباب محرکت شود برای نوشتن..
یعنی شور...یعنی عشق ...یعنی من مرده تو زنده...یعنی من نباشم و تو باشی...
یعنی من برایت بمیرم...برایت به سر بزنم ... به سینه بزنم...یعنی نوکری برایت بکنم..یعنی خاک کفش های زائر های روضه هایت را به سر وسینه بزنم...یعنی برایت بدوم... و کیفکنم از خستگی های باقی مانده در تنم....یعنی نفس بمیر...ارباب امیر است .... و تو اسیر...یعنی یا نفس هونی اِنّ الحسین معطش...
یعنی ...امیری حسین و نعم الامیر...یعنی همین ...
همین که نوکرم الحمدالله ...گدای این درم الحمد الله
محرم ...محرم...محرم...
فی الوقع و در واقع باید بگویم...
نوکری این ارباب...آثارش تا هفت نسل میرسد...ولو اگر به قیمت یک دستمال کاغدی دادن باشد...
برای این اقا کم نگذاریم...
ی ساله چشم به راهتم...خداروشکر محرمه
آخ که چقدر دلم برای نفس کشیدن در هوایت تنگ شده ارباب جان....
- ۹۷/۰۶/۱۹