دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

عید های شعبان یک ته مایه ی غربتی درونش نهفته است. یعنی هر چه هم سعی کنی شادباشی و بخندی باز از  ته دلت نمی‌توانی شاد باشی.

مثلا همین ولادت ارباب اصلا نمی‌توانم درک کنم که با اسم ارباب کف می‌زنند و دست می‌زنند... یا مثلا همین امشب شب ولادت جوان ارباب، که تمام تلاشت را می‌کنی که فکر نکنی به .....

ولی درد ناکترین ولادت‌ش نیمه‌اش است...اصلا مگر می‌شود...شب تولد پدر را بدون پدر جشن گرفت... مثلا میشود تصور کرد بابا زندان باشد بعد همه دور هم بگوییم و بخندیم و الکی خوش باشیم؟...


می‌گفت شب ولادت علی اکبر از علی اکبر بخواهید مثل خودش شما را بکند، مثل خودش که اولین کس بود که برای امام زمان‌ش جان‌ش فدا شد...

می‌گفت رمز ورودی به قلب امام زمان، ارباب هست، رمز ورودی به دل ارباب هم علی اکبر است...

می‌گفت باید جوانی‌ات را برای امام زمان‌ت خرج کنی مثل علی اکبر...

  • ۹۸/۰۱/۲۸
  • یک دختر شیعه