دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

می‌گویند که وقتی آقا تشریف بیاورند بعضی ها هنوز توی شوک هستند و باورشان نمی‌شود که آقا تشریف آورده‌اند...و با خود می‌گویند یعنی واقعا آقا تشریف آوردن ما فکر می‌کردیم هنوز خیلی مونده، فکر می‌کردیم حالا حالا تشریف نمیارند...ما هنوز آماده نبودیم برای ظهورشون....

می‌دانید...این غم انگیز ترین حالت ممکن است...

که یک عمر بخواهی ‌اش... یک عمر برای آمادن‌ش دعا کرده باشی، ولی نه با دلی که به استجابت دعایت ایمان داری...دعا کردی فقط از سر تکلیف...

می‌دانی این خیلی غم ناک هست... که خیلی هایمان هنوز به دعاهایمان باور نداریم...می‌گوییم خدایا فرج آقا را برسان ولی فقط می‌گوییم..نه باور داریم... نه برای تحقق دعایمان حرکتی می‌کنیم...فقط لق لقه ی زبان‌مان شده است...

می‌دانی این روز ها عجیب دعا ها اثر دارد...این روز ها دل ها به خدا عجیب نزدیک تر شده است...می‌توانی قبل از باز کردن افطارت پنج دقیقه نه اصلا یک دقیقه برای امام‌ت دعا کنی...می‌توانی سر سفره ی سحرت دلای الهم کن لولیک...را بخوانی ...قبل خواب‌ت پنج دقیقه برایش درد و دل کنی...یا اصلا پنج دقیقه بار از روی دوشش برداری...این روز ها کسی زیاد یادش نمی‌کند...

عجیب در بین ما هم غریب شده‌اند و این غم انگیز ترین حالت ممکن است...

بمیرم برای دلت...


  • ۹۸/۰۲/۲۷
  • یک دختر شیعه