دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

آخه آدم وقتی شمارو داره، وقتی به شما فکر می‌کنه، وقتی با یاد شما حالش خوب میشه...

وقتی آدم عشق‌ش شما باشی میتونه حتی‌اگه روز عشق هم باشه به عشق دیگری فکر کنه؟...

عشق من یا صاحب الزمان...


بنفسی انت امنیة شائق يتمني من مومن و مونه ذكرا فحنا...

تو زیباترین آرزوی منی...

  • یک دختر شیعه

فردا می آییم 

چون مشکلات نتیجه ی انقلاب

 نیست

نتیجه ی انتخابات است

پ ن : فجر فاطمی

  • یک دختر شیعه

دارم به این فکر می‌کنم که چرا غم ایام مادری انقدر خفه کنندست...که انقدر سنگینه...که انقدر حال آدمو بد می‌کنه...

فکر می‌کنم به این‌که ما اگه نمردیم وسط روضه های مادر اسم‌ش معجزه نیست...اسم‌ش نفهمیدن و درک نکردن این غم...

به این که از اول فاطمیه ی غده افتاده درست وسط گلوم...داره خفه‌م میکنه و از شب‌اول تا امشب هی بزرگ و بزرگ تر شده...و منو داره از پا در میاره...

تاوان عشق به علی ...خیلی سنگینه...خیلی...

برات بمیرم...مآ در...بمیرم...

آجرك الله یا صاحب الزمان...




  • یک دختر شیعه

دخترک نشسته بود و داشت سخرانی حاجاقا رو گوش می‌کرد...حاجاقا اخر هایش زد به جاده خاکی...به...به...دخترک داشت خفه می‌شد..بغض کرده بود..حاجاقا از منبر اومد پایین..روضه خان رفت روی منبر...روضه خان شروع کرد به روضه ی مادر خواندن...دخترک حس کرد قلبش خیلی سنگین شده...خیلی...دخترک احساس کرد هر لحظه ممکن است خفه بشود..دخترک نمی تواند هیچ موقع روضه ی مادر را باز گوش کند...فقط به صورت کنایه...فقط...

اما روضه باز بود...دخترک عین دیوانه ها چادرش را دورش پیچید و پا را گذاشت به دو...دوید و دوید و دوید و رسید به طبقه ی سوم دانشگاه کلاس ها همه خالی بودند ...سالن خالی بود دخترک رفت توی یکی از کلاس ها...در را بست همان جا کنار دیوار در نشست... و تا می‌توانست شروع کرد به های های گریه کردن...بعد یک هو دید عه کنار در نشسته است...حس کرد عالم روی سرش خراب شده است...

بیچاره دخترک...بیچاره...کسی چه می‌فهمد دخترک چه می‌گوید...

#وای_مادرم

  • یک دختر شیعه

ما، در...

اصلا من می‌گویم اسم‌ش هم درون آدم انقلاب ایجاد می‌کند...

آدم را دگون می‌کند...و حال آدم را منقلب..

ایام فاطمیه خیلی غریب است...خیلی ...

وقتی صحبت از مظلومیت مولا علی(ع) است...وقتی صحبت از ناموس علی(ع) است...وقتی صحبت از دست های بسته می‌شود...وقتی صحبت...مصیبت سنگین می‌شود...خیلی...

وقتی بنا بر مصلحت باید از لعن علن دشمنان مادر(س) و مولا علی(ع) خود داری کنی...

وقتی یک صدم هیئت هایی که محرم و صفر خرج می‌شود و ایام بی مادری نمی‌شود...وقتی بعضی ها اصلا نمی‌دانند ایام فاطمیه اومده و شروع شده..


...

 فاطمیه مخصوص خواص است...

ارباب همه را در هم می‌خرد...

نگاه نمی‌کند مسیحی هستی یا مسلمان..شراب خوار هستی یا نیستی...و...

اما مادر خواص را می‌خرد...غم این ایام را فقط خواص درک می‌کنند... یعنی اگر غم مادر برایت غیر قابل تحمل شد بدان که شده ای از خواص خودت خبر نداری و مادر نگاهت کرد...اگر حالت امشب منقلب نیست  وبی تفاوت بودی یک جای کارت می‌لنگد....

انقلاب های درون باید از همین روز های مادر شروع شود...

مادر اگر خاص شوی ...خاص الخاص می‌خردت...

سایه ات روی سرم...


  • یک دختر شیعه

اون آقاهه بود لبنانی اسم‌ش تیما بود هر شب رفیق‌ش صوت های ذاکری‌شو میزاشت که برای اهل بیت و حزب الله می‌خوند،  شب ولادت حضرت زینب(س)رفته  سوریه  بعدش ی درگیری میشه تو سوریه و بعد..شهید شده بود...

اینو دوست‌ش استوری گذاشته بود... همین دیشب از تششیع جنازش‌‌...

رفیق‌ش نوشته بود تو استوری‌ش تازه دو ماه از عروسی‌ش گذشته بود...

فکر کنم کمتر کسیه که ندونه من عاشق لهجه ی عربی و آهنگ های عربیم...

ی جورایی دل‌م گرفت، دل‌م گرفت از این که قرار تهِ تهِ ته این دنیا چی بشه؟...

که اون عروس با هزار امید وآرزو الان تو د‌لش چه اتفاقی داره می‌فته؟...

که چه قدر سخت شده تحمل کردن این دنیا...

که ی چیزی داره خف‌م میکنه...

که دلم ی جوریه ...ولی پر از صبوریه...

#أین_صاحبنا


  • یک دختر شیعه

و قسم به وقت هایی که دلم فقط و فقط و فقط برای خودت تنگ می‌شود..

و هوا پر شد از بوی شهدا...

  • یک دختر شیعه

حلال بفرمایید

..

  • یک دختر شیعه

آره مادر...امروز  هفتم حسین تو است... و هفتم که می‌شود ....و هفتم که می‌شود..‌ و هفتم که می‌شود...

آره مادر...دخترت آن ‌قدر این چند روز بغض کرده که صدایش گرفته...و گلویش درد می‌کند...

آره مادر.... دخترت بی بهانه دنبال باریدن است ...

آره مادر...مادر... مادر...

مادرم فدای مادر حسین...

  • یک دختر شیعه

همش می‌گم خدااا چرا اخه چراااا چراااا جون نمیدیم برای این مصیبت عظما ...مصیبتی که خواب وخوراک آدمو میگیره...دنیا رو به چشماش زشت جلوه میده...

همش میگم خدا چرااا اخه چرااااا....مگه خون ما از خون بی بی زینب رنگین تره...که پرده ها از جلوی چشمامون برداشته نمیشه که مثل بعضی ها یکم از حال بی بی بفهمیم...ببینیم چی کشیدن...بعد مثل بی‌بی موهامون سفید بشه...یک سال بیشتر نتونیم دووم بیاریم...

همش‌ می‌گم خدا یک کاری کن ما انقدر درگیر مشغله های دنیایی نشیم که شال مشکی آقامونو ببینیم که برای جدش عزاداری می‌کنند بعد از حال بد آقا یکم ما هم بیهوش بشیم براش....

همش‌می‌گم خدااااا.... خدااااا....مگه فردا چه خبره که بی بی زنیب از هوش میرفته...


میگم خدا چراااا ...چرااااا....باید آقا یک تنه بار مصیبتو به دوش بکشه، یکم رو دوش های ما بریز که کشتیمش بابا کشتیمش.. که بدونه تتها نیست که یکم تسلای دل ‌ش بشیم...

شما میدونستید...میدونستید برای خیلی ها که کنارشون زندگی میکنیم... پرده ها برداشته میشه با توجه به ظرفیاتشون...بعد دیگه نمی تونند روضه ی مقتل گوش کنند....تو روضه ها گوشاشونو میگیرند یا هرجایی نمیرند...میدونستید دیگه حرم ارباب نمی تونند برند مگر خیلی کم....فقط حرم حضرت عباس میرند....شما می‌دونستید بعضیا این دهه نمی‌تونند زندگی کنند ...می دونستید برای محافل ارباب باید زیر بغلاشونو بگیرند..می دونستید به سختی راه میرند...می‌دونستید بعضی ها دیگه ناحیه ی مقسه نمی تونند بخونند...اونا نمی خونند دارند همه چیو می‌بینند...می‌دونستید....می‌دونستید... برای بعضی ها این  جوری مصیبت سخت میشه... بعد هی خرده میگیریم...بابا چه خبره... کشت خودشو دیگه ...بیهوش شد...نمی دونیم که بابا طرف ی چیزایی دیده...دیده که هی محرمای هر سال از سال بعد حالش بد تر میشه....

...آخ حسین...آخ حسین...آخ حسین...آخ حسین...برای این اقا اصلا خجالت نکشید، داد بزنید.... ضجه بزنید... برای این اقا خجالت نکشید...

چی بنویسم...که از تو نوشته ها حق‌ش ادا بشه....

شرمنده ام که از غم زینب نمرده‌ام...

  • یک دختر شیعه